1.0 Strict//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-strict.dtd"> روز دوم...
مرضیه و سعید

گر عشق نباشد به چه کار آید دل؟

اینم از روز دوم...

*************ویرایش پست ساعت 11:8 *************

بعد اینکه پستو گذاشتم تو نمیباز با راحیل حرف زدم،همون دختری که فلور به عنوان طعهمه جدید میخواست ازش استفاده کنه و چه تهمت ها که بهش نزده بود ، وقتی باهاش حرف زدم آرومتر شدم ، خیلی آروم...امشبو با آرامش میخوابم،البته اگه بابت اون پسره عذاب وجدان نگیرم،همین پسره که این پائین دربارش نوشتم،بخدا اگه دست به سرش کردم بخاطر خودش بود...خدایا خودت شاهدی من گناهی ندارم...میدونم دلش میشکنه اما چاره این نبود...داشت اشتباه میکرد...

من برم بخوابم دیه...شب بخیر...

*********************************************

امروز خیلی انسانیت کردم و یه پسر ساده رو از اشتباه نجات دادم...

پسر خوبی بود ، با کسی نبود و خیلی پاک و ساده بود ، و چون هرکاری کرد بهش پا ندادم و حاضر نشدم شماره بدم و ضدامو بشنوه ، فکر کرده بود من همون فرشته ی رویاهاشم...

یه هفته باهاش چت کردم دلشو باخته بود ، واقعن دل باخته بودا ! هی فرت و فرت صدا ضبط میکرد میفرستاد تو نیم ، بیچاره خیلی تنها  بود...

چون خواهر و برادر نداشت،از تنهایی زود وابسته میشد ، هیجده سالش بود و اول عشق و عاشقی پسرانه اش...خخخخخخ

خیلی باهاش حرف زدم خیلی ، گفتم بخدا من بی اف دارم من یکیو دوس دارم مگه باور میکرد ، میگفت از دختر فلانی بعیده ، آخه فهمیده بود من کیم ، گفتم باو من میشم خواهر نداشته ات ، بازم قبول نکرد ، واقعن ساده بودا...میخواست با مامان باباش حرف بزنه بیاد خواستگاری!!!!حتی از منم خواهش کرد موضوعو به خانوادم بگم!

بهش گفتم باو تو بمن وابسته ای ، برای اینکه بهش ثابت کنم وابسته اس یا نه ، طرفند سعیدو انتخاب کردم...

گفتم برو یه ماه میام سراغت،اگه اثری از این وابستگی زود گذرت بود ، باشه بیا من باهات هستم ، اینو گفتم چون مطمئنم یه ماه دیگه اصن منو یادش نمیاد...از لیستمم پاکش کردم تا همون یه ماه دیگه پی ام بدم ، که هیجوقت اینکارو نخواهم کرد...بذار هرچی میخواد بگه بگه ، اصن بذار ناراحت شه ، بخاطر خودشه...وقتی حرف تو کله اش نمیره!

نمیدونم چرا اینارو نوشتم...خوب آخه تنها اتفاق امروزم همین بود دیگه ، کلن باهاش درگیر بودما...نمیدونین با چه سختی راضیش کردم...هعی خدا...

28 روز دیگه مونده...حوصله ام سر میره خوب...امروز ظهر یهو دلم گرفت و گریه کردم...بازم با همین آهنگی که الان تو وبلاگه...اینم متنش :

متن کامل آهنگ زخمي امين حبيبي :
منو تو توي اين دنيا ، يه درد مشترک داريم
دوتامون خسته ي درديم ، روو قلبامون ترک داريم
منو تو کوه درديم و ، يه گوشه زخمي افتاديم
داريم جون ميکنيم انگار ، روو زخمامون نمک داريم
تمووم زندگيمون سوخت ، تمووم لحظه هامون مرد
هواي عاشقيمونو ، هواي بي کسيمون برد
من و تو مال هم بوديم ، من و تو جون هم بوديم
خوره افتاد به جون ما ، تمومه جونمونو خورد

منو تو توي اين دنيا ، اسير دست تقديريم
همش دلهره داريمو ، با اين زندگي درگيريم
نفس که ميکشيم انگار ، دارن شکنجمون ميدن
داريم آهسته آهسته ، توو اين تنهايي ميميريم
شديم مثل يه ديواري ، که کم کم داره ميريزه
هواي خونمون سرده ، مثه غروب پاييزه
تقاص چيو ما داريم ، به کي واسه چي پس ميديم
آخه واسه ما اين روزا ، چرا انقد غم انگيزه

من و تو توي اين دنيا ، يه درد مشترک داريم
دوتامون خسته ي درديم ، روو قلبامون ترک داريم
من و تو کوه ديديم و ، يه گوشه زخمي افتاديم
داريم جون ميکنيم انگار ،روو زخمامون نمک داريم

 

*************

واقعا من و سعید یه درد مشترک داریم...درد عشق...اون عاشقه و عشقش نمیخوادش...منم عاشقم و عشقم منو نمیخواد...اما حیف که این رابطه دو طرفه نیست و یه مثلثه...اگه عشق سعید من بودم هیچ مشکلی نبود...ولی حیف که نیستم...پس بذارین برای هزارمین بار با این آهنگه گریه کنم...شاید خدا دلم به حالم سوخت و زودتر راحتم کرد و مردم...

اینم عکس عاشقانه ای امشب...دیگه حرفی برای گفتن ندارم...

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت 21:59 توسط ..:: Marziyeh ::..| |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ



ارکیدو - آتلیه عکاسی - اوکسیژن - یک گرافیک | زمرد آگهی - درگاه پرداخت